مرا معلم حسن تو عاشقی آموخت

نویسنده: حمید نطقی، بنیان گذار روابط‌عمومی در ایران

هیچ شخص حقیقی یا حقوقی نسبت به محیط خود نمی تواند بی اعتنا بماند. رشته های گوناگون ارتباطات همه موجودات را چنان به هم پیوند داده است که با ترقی و دگرگونی تکنیک های ارتباطی، بازتاب حادثه ای در یک گوشه، در اندک زمانی در همه جا فرو می پیچد و همه چیز را کم و بیش تحت تأثیر قرار می دهد. بنابراین بی تردید می توان گفت که بیش از پیش در تصمیم گیری مدیران، به نسبت اهمیت سازمانی که مسئولیت اداره آن را بر عهده گرفته اند، جمع آوری اطلاعات و نتیجه گیری صحیح از آنها ضروری و ناگزیر شده است.

قبل از هر تغییر و بلکه در ضمن اجرای آن و خلاصه در هر مرحله ای اجرای تحقیق و پژوهش واحب است. وجود دستگاهی که استادانه به چنین تحقیقی اقدام و به طور صحیح نتیجه گیری کند و با تکیه به این اطلاعات، مدیران را از نتایج تصمیم های شان آگاه کرده و در صورت لزوم «عامه» علاقه مندان را نسبت به کم و کیف و دلایل تصمیم های مدیران آگاه سازد، برای مدیریت نعمتی بزرگ تلقی می شود.

نام چنین دستگاهی در اصطلاح غرب Public Relations و به ترجمه عربی «العلاقات العامه» یعنی همین روابط‌عمومی ماست. از دوره ای که تمایل برخی اشخاص را به پنهان کاری احساس کردم و دیدم که فساد، اغلب زیر این پرده آشیان می گیرد و تاریکی شب بهترین یار و یاور راهزنان است، به فضایل آنچه بعدها «شفافیت» نام گرفت بسیار اندیشیدیم. هر چند که در عمل کجروی های زیادی بر آن عارض می شود اما در افزارهای نامی مدیریت، «روابط‌عمومی» را کلید حل این مشکلات شناختم.

 نخست از کتاب های مربوط به این حوزه چند جلدی تهیه کردم، سپس حاصل خوانده های خود را با آثار نیاکان و نامداران کشورمان سنجیدم و این ترکیب را سخت پسندیدم. لکن همواره نگران فسادپذیری آن بودم. با این اندیشه در هفت- هشت سازمان خارجی بزرگ که به مطالعه و مداقه آن دست یافتم، عزم جزم کردم و در جستجوی راه حلی برای تدریس و تعمیم روابط‌عمومی سالم و پاسخگوی نیازهای جامعه ما و متکی به فرهنگ خود از پای ننشستم.

از یمن بخت بیدار، جمعی از استادان پرکار، اندیشه مند و هوشیار از هر گوشه و کناری مجمعی (که در بعدها، دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی نام یافت) گرد آمده بودند و به مسائل ارتباطی می اندیشیدند و به خصوص بنا به سابقه فعالیت ها، به مسئله روزنامه نگاری توجه بیشتری داشتند و مسائل دیگر ارتباطی از قبیل روابط‌عمومی را نیز مدنظر داشتند.

از سوی دیگر در سال 1327، شرکت نفت ایران و انگلیس که در دنیای بعد از جنگ دوم جهانی، گرفتار بحران های شدیدی شده بود، چون پادزهر بعد از مرگ سهراب، به فکر خانه تکانی و تغییرات اساسی از جمله تأسیس روابط‌عمومی در این بخش افتاد و این درست با پایان تحصیلات من همزمان بود.

در آن وقت رییس روابط‌عمومی شرکت نفت (هنگام جنگ دوم جهانی)، «مارشال مونتگمری» بود که بر انتخاب اعضای اولین گروه روابط‌عمومی نظارت داشت. او تحصیل، سابقه نویسندگی و ذوق مرا مناسب این کار تشخیص داد و بدین گونه به دستیابی یک سلسله تصادفات، تطبیق اصول روابط‌عمومی برای اولین بار در ایران و شاید شرق میانه به عهده ما افتاد. این دوران، فرصت بی-نظیری برای قرار گرفتن روابط‌عمومی در مدرسه «تجربه و اشتباه» بود. این مدرسه در حدود پانزده سال به طول انجامید.

بزرگترین یار و یاور من در آن هنگام کتاب های حجیمی بودند که از خارج وارد می کردیم و من با ولع تمام می خواندم. تنها دیدارهایی که اگر دست می داد از آن غفلت نمی-کردم، دیدار با متخصصان ارتباطات بود که برای دریافت و درک جهات مختلف ارتباط و روابط‌عمومی منابع مغتنمی بودند. در این میان از آثار گذشتگان خودمان باید یاد کرد و ارزش آنها را باز شناخت.

سفر به آمریکا و پژوهش در ده- دوازده دانشگاه معتبر آن کشور و مطالعه برنامه درسی آنها و صحبت با استادان مشهوری از جمله «برنیز» در خانه¬اش، در جوار دانشگاه «هاروارد» و خانم «او که گویا خواهر زیگموند فروید معروف، فرصتی سودمند و پرخاطره بود.

این همه باعث شد که ارتباطات در دل من جای خاصی بگیرد و در اثر همنشینی با دانشمندانی چون دکتر «کاظم معتمدنژاد»، دکتر «الهی»، دکتر «قمشه ای» دکتر «بدیعی»، زنده یاد «عماد افشار» و ده ها عزیز دیگر قدم در این خط گذاشتم و از سر سعادت توانستم دوستانی چون آقای «قاسمی»، آقای «عباس زاده»، آقای «قاضی» و سایر دست اندرکاران روابط‌عمومی را دریابم.

همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم حسن تو عاشقی آموخت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *