گفت و گو با استاد علی میرسعید قاضی
پژمان کریمی: یکی از معدود بازماندگان نسل اول روابط عمومیدر ایران است. از سال 51 که فارغ التحصیل شد تا به امروز، همواره اندیشه و عملش به موازات هم در مسیر تعالی حرفه روابط عمومیپیش رفته است و در این کار و با تالیف و ترجمه کتابهایی متعدد، دغدغه اش نسبت به توسعه کیفی این حرفه را به اهالی خانواده بزرگ روابط عمومیایران نشان داده است. هنوز هم با وجودی که به سبب یک عمل جراحی سخت، در خارج از تهران و زادگاه پدری اش طالقان زندگی میکند، روزی چند ساعت میخواند و مینویسد و به قول خودش نشستن در اتاق کوچکش را در حالی که چند کتاب روبه رویش قرار دارد و او مشغول تالیف و ترجمه است با هیچ چیز دیگر در زندگی عوض نمیکند. استاد علی میرسعیدقاضی استاد پیشگام در حوزه روابط عمومیدر این گفت وگو از گذشته اش میگوید و اینکه چگونه به دنیای روابط عمومیراه پیدا کرد و بر آن شد تا کمبود ادبیات نظری این حوزه را با تالیف و ترجمه کتبی چند به بهترین نحو پر کند. او همچنین در این گفت وگو از دغدغههایش میگوید؛ دغدغههایی که از جنسی کاملاً متفاوت با حرفه اصلی اش هستند و به نگرانیهای استاد برای آینده فضای زیست انسانها برمیگردد…
*جناب استاد میرسعید قاضی از دوران کودکی و نوجوانی خود بگویید؛ از روزهایی که به واسطه متولد شدن در یک خانواده فرهنگ دوست و فرهنگی، سرنوشت تان به سمت شغل پدر که معلمیو تدریس و آموزش بود، سوق پیدا کرد.
– زمانی که من در تجریش چشم به جهان گشودم، پدرم معاون مدرسه شاپور سابق بود. او که همزمان معلم هم بود علاقه شدیدی به ادبیات و شعر فارسی داشت، جو خانواده ما را طوری بار آورده بود که فضایی علمیو ادبی در آن حکمفرما بود. چه بسیار شبها بود که او برایمان شعر میخواند یا کتابهای ادبیات کلاسیک را برایمان مرور میکرد و ما از آن لذت میبردیم و بی آنکه خود بدانیم، سرنوشت آینده مان رقم میخورد. شاید به همین دلیل هم بود که من و سه برادر دیگرم همگی مسیر او را دنبال کرده و علاقه مند به تدریس شدیم به نحوی که هم اکنون یکی از برادرانم استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران است، دیگری استاد در رشته پلیمر، دیگری دبیر و من هم که معلم. اما ماجرای من با بقیه برادرانم کمیفرق دارد و معنای معلم برای من دارای مصداق خاصی است. از آنجایی که پدرم مدیری توانا در مدارس بود در هر منطقه ای که مدرسه ای بنا میکردند در ابتدا مسوولیت اداره اش را به او میسپردند به نحوی که پدرم در اولین مدارس مناطق دروس، رستم آباد، شمشک و… مدیر مدرسه بود و ما هم بالطبع با او از این مدرسه به آن مدرسه و از این محله به آن محله میرفتیم. تا اینکه بالاخره دوره دبیرستان فرا رسید و من این دوره را در دبیرستان جامیو کلاس 11 و 12 را در رشته ریاضی و در مدرسه نظام به پایان بردم. در آن زمان خودم مایل بودم نظامیباشم اما آموزههای خانوادگی در من به حدی قوی بود که نتوانستم به قسمتهای عملیاتی و نظامیارتش بروم و در نهایت هم به عنوان معلم جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی، در گروه آموزشی علوم اجتماعی به استخدام ارتش درآمدم. همزمان از آنجایی که از کودکی به کارهای نوشتاری علاقه داشتم و انشاهای خوبی مینوشتم همکاری ام را با ماهنامه ارتش و رادیو ارتش آغاز کرده و نگارش مطالب آموزشی آنها را بر عهده گرفتم. جالب است بدانید در آن زمان خسرو معتضد، جنتی عطایی و سعید نیازکرمانی از همکاران خوب من بودند. در سال 45 و در برخوردی که بین ایران و عراق پیش آمد من مسوول تهیه گزارشهای خبری از این رویداد بودم که اتفاقاً گزارش من هم در آن زمان به عنوان گزارش برتر شناخته شد و در مراسمیاز من تقدیر شد. در واقع میخواهم بگویم از همان آغاز من در کنار تدریس جامعه شناسی در ارتش، به کار روزنامه نگاری هم علاقه داشتم و آن را به طور جدی دنبال میکردم. از سوی دیگر ما در آن زمان به عنوان فارغ التحصیل دانشکده افسری مدرکی معادل لیسانس داشتیم که من با همین مدرک توانستم در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کرده و در رشته علوم تربیتی پذیرفته شوم. شاید برایتان جالب باشد که در آن زمان سیدمحمد خاتمیو علی اکبر ناطق نوری هم، هم دانشکده ای من بودند.
*چگونه شد که در کنار کار تجربی در حوزه روزنامه نگاری تصمیم گرفتید به طور آکادمیک با مباحث علوم ارتباطات و دنیای آن هم آشنا شوید؟ انگیزه اصلی شما از شرکت در آزمون علوم ارتباطات چه بود؟
– من با اینکه در آن سالها با چند مجله همکاری میکردم و برای کیهان گزارش مینوشتم دلم میخواست رشته روزنامه نگاری را به صورت علمیو دانشگاهی بیاموزم و به این وسیله به مهارتهایم سامان آکادمیک هم بدهم تا اینکه با دشواریهای فراوان توانستم ارتش را متقاعد کنم که این اجازه به من داده شود در آزمون موسسه مطبوعات و روابط عمومی(دانشکده ارتباطات فعلی) شرکت کنم. خلاصه در سال 48 و در دوره دوم این موسسه شرکت کرده و در رشته روزنامه نگاری پذیرفته شدم و ارتش هم پذیرفت که من چهار سال آزاد بوده و تحصیل کنم و بعد از فارغ التحصیل شدن مجدداً به ارتش بازگردم. در سالهای تحصیل از آنجایی که من فوق لیسانس داشتم، خودم فکر میکنم برداشتهای من خیلی قوی تر از سایر هم دوره ایهایم بود و تکالیف را خیلی بهتر از سایرین انجام میدادم. به هر صورت من در سال 51 و در رشته روزنامه نگاری و ارتباطات اجتماعی لیسانس خود را اخذ کردم و به دنبال آن و با موافقت دانشکده و ارتش به لندن رفتم و دوره کوتاه مدت انستیتو روابط عمومیلندن را گذراندم و پس از آن هم با هزینه شخصی خودم به مرکز روابط عمومیاروپا (crp) در پاریس رفتم و پس از بازدید از آنجا و کسب آموزههایی به ایران بازگشتم و مجدداً تقاضای کار در دانشکده افسری را مطرح کردم و این بار به عنوان عضو هیات علمیاستخدام شده و به نوعی مجدداً به شغل پدری بازگشتم.
*با این حساب بیشتر فعالیتهای شما و به ویژه تحصیلات تان در آن سالها به حوزه روزنامه نگاری برمیگردد نه روابط عمومی. چگونه شد که در زیرمجموعه علوم ارتباطات، تغییر مسیر داده و روابط عمومیرا به عنوان تخصص و حرفه اصلی خود برگزیدید؟ همچنین چگونه بود که با وجود علاقه به روابط عمومی، در دانشکده این رشته را نخواندید و سراغ رشته روزنامه نگاری رفتید؟
– در طول زمان دانشجویی من یک تحقیقی در حوزه روابط عمومیانجام دادم با عنوان «پژوهشی پیرامون روابط عمومیایران» که در آن تحقیق از حدود 30 رئیس روابط عمومی، پاسخهایی را که در پرسشنامه طراحی کرده بودم تحویل گرفته و پس از اینکه این تحقیق مفصل و حاصل آن در نشریه ای از سوی دانشکده منتشر شد، دکتر نطقی و دکتر معتمدنژاد از من دعوت کردند تا به عنوان مشاور پژوهشی در کنار دانشجویان دانشکده باشم. البته این را هم بگویم که آشنایی و ارتباط من با این دو بزرگوار به دوران دانشجویی ام برمیگشت و شاید علاقه وافر من به ارتباطات و روابط عمومیبرای جذب به دانشکده ارتباطات و روابط عمومیدر نظر این اساتید چندان بی تاثیر هم نبود. به هر حال من پس از آنکه این دعوت را پذیرفتم به همراه دکتر نطقی به عنوان رئیس گروه، عماد افشار به عنوان معاون گروه و من و حمید مصدق به عنوان عضو گروه، تدریس در این حوزه را آغاز کردیم و از همان زمان بود که زندگی من به دو نیمه تقسیم شد به نحوی که نصف روز را در دانشکده افسری بودم و نصف دیگر روز را در مدرسه عالی روابط عمومیو ارتباطات. از سوی دیگر خودم فکر میکنم در واقع شرکت در کنفرانس انجمن بین المللی روابط عمومیدر تهران که من در آن به عنوان خبرنگار شرکت کرده بودم، یکی دیگر از علل علاقه ام به مقوله روابط عمومیبود. همچنین آشنایی من با مهندس علی اکبر دیباج و روابط عمومیشرکت نفت هم علت دیگر علاقه ام به این حوزه بود. اما چه شد که به جای تحصیل در رشته روابط عمومیدر گرایش روزنامه نگاری تحصیل کردم؟ در واقع باید گفت یک جبر اداری این امر را به من تحمیل کرد زیرا اگر در رشته روابط عمومیدرس میخواندم احتمالاً در یک اداره روابط عمومیدر یک شهرستان مشغول به کار میشدم، از همین رو بود که من تصمیم گرفتم در شاخه روزنامه نگاری تحصیل کنم که به این وسیله بتوانم در تهران بمانم. البته این را هم اضافه کنم که در آن زمان دروس دو شاخه روزنامه نگاری و روابط عمومیخیلی از هم جدا نبود و حتی میتوان گفت برخلاف امروز که بحثهای تحقیقات اجتماعی و مدیریت در روابط عمومیپررنگ است، در آن زمان رویکرد روزنامه نگاری در این رشته غالب بود.
*شما به عنوان یکی از نویسندگان و مترجمان پرکار و فعال در حوزه روابط عمومیبه شمار میآیید؛ چگونه شد که در کنار تدریس، دغدغه تالیف و ترجمه کتب تخصصی روابط عمومیرا پیدا کرده و فعالانه در این حوزه قدم گذاشتید؟
– من در سالهای دور و همزمان با تدریس در رشته روابط عمومیبه این نتیجه رسیدم که ادبیات نظری روابط عمومیو تعداد کتابهای موجود در این رشته بسیار محدود است و از آنجایی که به زبان انگلیسی به خوبی آشنایی داشتم، تقویت ادبیات روابط عمومیرا جزء برنامههای اصلی خودم گذاشتم. البته این را هم بگویم که در تدوین اولین کتاب در حوزه روابط عمومیکه مهندس دیباج رئیس روابط عمومیشرکت نفت آن را نوشته بود با او همکاری کردم و بخشی از آن کتاب را هم ترجمه کردم. همین کتاب هم بود که علاقه مندان در ایران را با دنیای روابط عمومیآشنا کرد. پس از پیروزی انقلاب و با تعطیلی دانشکدهها و با وجود فضای منفی ای که علیه رشته روابط عمومیو ارتباطات وجود داشت، از آنجایی که من بر این باور بودم که این رشته روزی دوباره جایگاه اصلی خود را بازخواهد یافت، به تالیف و ترجمه کتابهای این حوزه مشغول شدم.
کتاب تئوری و عمل در روابط عمومیو ارتباطات اولین کتابی بود که من به رشته تحریر درآوردم. به دنبال آن آنجایی که زبان انگلیسی بچهها ضعیف بود و من مایل بودم زبان بچههای روابط عمومیتقویت شود، کتاب زبان انگلیسی تخصصی رشته روابط عمومیرا با همکاری هوشنگ عباس زاده به رشته تحریر درآورم. پس از آن به کتابی پایه ای برخوردم با نام درسنامه روابط عمومیکه در امریکا تالیف شده بود و از آنجایی که پی بردم این کتاب مسائل عملی و کاربردی روابط عمومیرا مطرح میکند آن را با همکاری احمد خاموش ترجمه و روانه بازار کتاب کردم. در ادامه مسیر فکر کردم زمان آن است که یک دیکشنری کامل فرهنگ انگلیسی به فارسی در حوزه روابط عمومیمورد نیاز است. این گونه شد که شش سال تمام روی این کتاب وقت گذاشتم و آن را ترجمه کردم اما آن طور که فکر میکردم این کتاب مورد استقبال قرار نگرفت، که فکر میکنم زبان ضعیف بچهها و سنگینی این کتاب از دلایل عمده این عدم استقبال بود. فکر میکنم بعدها که زبان دانشجویان قوی شود ظرفیت استفاده از این کتاب هم در همان زمان پیدا خواهد شد.
*حمایت و پشتیبانی از انتشار نشریات و انجمنهای تخصصی حوزه روابط عمومیهم همواره در برنامههای شما جای داشته است. با چه نیت و انگیزه ای از انتشار نشریات تخصصی حوزه روابط عمومیحمایت میکردید؟
– در کنار تالیف و ترجمه کتب مختلف، علاقه زیادی به راه اندازی نشریات تخصصی حوزه روابط عمومیداشتم، از همین رو از انتشار نشریات هنر هشتم، تحقیقات روابط عمومیو کارشناس روابط عمومیحمایت کرده و در ابتدای کار آنها را تشویق به راهی که آغاز کرده بودند، کردم. همچنین پس از راه اندازی انجمن روابط عمومیایران، انجمن متخصصان روابط عمومیو همایش روابط عمومیالکترونیک از این امر به شدت استقبال کردم و تمام تلاشم را برای ارتباط این انجمنها با مجامع جهانی روابط عمومیمبذول داشتم زیرا همواره بر این اعتقاد بودم که رشته ای میتواند موفق شود که هم کتابهای تخصصی حوزه اش پرتعداد باشد و هم نشریات تخصصی حوزه اش فعال و پویا.
*چگونه شد که با این همه علاقه به تدریس و تربیت کارشناسان روابط عمومیبه یکباره تدریس را کنار گذاشته و از تهران خارج شدید؟
– پس از پیروزی انقلاب و به دنبال بازنشستگی از دانشکده افسری، در دانشگاههای تهران و علامه طباطبایی و مرکز آموزشی مدیریت دولتی تدریس کردم و با کمک برخی از دوستان رشته روابط عمومیو ارتباطات را هم در دانشگاه آزاد بنیانگذاری کردیم تا اینکه در سال 85 و به سبب مشکل طبی ای که برایم پیش آمد و نهایتاً به عمل قلب منتهی شد، بنا به توصیه پزشکان تهران را ترک گفته و به زادگاه پدری ام در طالقان بازگشتم و از آن موقع تا به حال نیز روزگارم را با ترجمه و تالیف کتب مختلف میگذرانم زیرا اساساً نمیتوانم آرام باشم و اگر روزی را بی نوشته و ترجمه به شب برم، آن روز من شب نخواهد شد.
* گویا در حوزههایی به غیر از روابط عمومیهم به تالیف و ترجمه مشغول بوده و هستید؛ در این باره برایمان بگویید.
– بله، من چهار کتاب تاکنون درباره سازمان ملل نوشته ام که یکی از آنها کتاب زندگینامه دبیران کل سازمان ملل است که یک کتاب اطلاع رسانی و از لحاظ درسی مهم است. در واقع من میخواستم با نگارش این کتاب یک الگو و سرمشقی را برای دوستان روابط عمومیارائه دهم که اگر میخواهند کتابی را منتشر کنند و در حوزه انتشارات روابط عمومیفعالیت کنند، باید اینچنین کار کنند، در واقع همان طور که در این کتاب هم اشاره کرده ام، روابط عمومیها باید هم عملکردهای موفق را بیان کنند، هم معایب را، و این گونه نباشد که موفقیتها غلو شده و معایب در پس پرده قرار گیرد.
*روابط عمومیدر ایران با اینکه سالها از حضور و تدریس واحدهایش به عنوان یک رشته دانشگاهی میگذرد، همچنان با مسائل و مشکلات متعددی روبه رو است تا حدی که بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که روابط عمومیدر ایران به بن بست رسیده است. علت مسائل و مشکلات متعدد روابط عمومیدر ایران و عدم دستیابی این حرفه به جایگاه اصلی و واقعی اش را در چه عواملی میدانید؟ آیا راه برون رفتی برای این مشکلات در نظر دارید؟
– بخشی از مشکلات روابط عمومیدر ایران استراتژیک است و بخشی تاکتیکی. حقیقت این است که در ایران امروزه به دلیل مشکلات و مسائلی که ناشی از مسائل سیاسی و بین المللی است الزاماتی به روابط عمومیها تحمیل میشود که جهت روابط عمومیرا تغییر میدهد و منجر به آن میشود که مسیر اولیه و اصیل روابط عمومیکه همان فعالیتهای ارتباطی است با تغییر جهت همراه شود. حقیقت این است که روابط عمومیما در چارچوب واقعیات سیاسی ایران شکل میگیرد و چارچوبهای کاری اش مشخص میشود. میدانید که ایران در خاورمیانه قرار دارد و خاورمیانه یکی از بحرانی ترین نقاط جهان است. اگر قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل را بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که 80 درصدش راجع به خاورمیانه است و این نشان میدهد خاورمیانه تا چه حد منطقه تنش زایی است. از سوی دیگر اگر جلسات مجمع عمومیسازمان ملل را هم بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که بیش از 85 مورد آن درباره مسائل خاورمیانه بوده است.
ایران هم در این بین به عنوان عنصری در خاورمیانه مشکلات خاص خود را دارد. این مشکلات در شیوههای اداره مملکت تاثیرات خودش را میگذارد و ضرورتاً یک الزامات و محدودیتهایی را درباره نحوه اداره مملکت به ما تحمیل میکند. نتیجه این میشود که مدیریتهای کلان ما از یک طرف و روابط عمومیهای ما از طرف دیگر آن آزادی و رهایی از قید و بندها را در اختیار نداشته و مجبور باشند با محدودیتهایی کارشان را پیش ببرند.
مشکل دوم استراتژیک، سلیقههای مدیران کلان مملکت است یعنی این مدیران از آنجایی که دیدگاههای خاص خود را درباره مدیریت کشور دارند خود به خود الزاماتی را به روابط عمومیها تحمیل میکنند که برای آنها بسیار دردسر ساز و مشکل آفرین است. اما در کنار این دو عامل و شاید مهم تر از آنها، روابط عمومیهای ما با یکسری مشکل تاکتیکی هم روبه رو هستند.
امروزه میبینیم که بخش زیادی از مدیران واحدهای روابط عمومیبا معیارهای خاصی گزینش میشوند و چارچوبهای فعالیتی آنها تعریف میشود و عملاً وضعیت به گونه ای است که امروزه بسیاری از مدیران روابط عمومیما تخصصی به غیر از روابط عمومیدارند و فکر میکنم اگر ما هم اکنون 100 مدیر روابط عمومیرا به طور میانگین انتخاب کنیم پنج درصد آنها هم در رشته روابط عمومیتحصیل نکرده باشند. از همین روست که به نظر من ما هم اکنون در مقطعی هستیم که نیاز به یک آسیب شناسی در حوزه روابط عمومیبسیار ضروری به نظر میرسد زیرا امروز ما شاهد آن هستیم که روابط عمومیاز وظایف اصلی اش که همانا پژوهش و تحقیق است فاصله گرفته و بیشتر جنبههای تبلیغاتی را دنبال میکند تا حدی که میتوان گفت کفه ترازو به جای تکیه بر پژوهشهای مدیریتی و تحقیقات اجتماعی به سمت جنبههای تبلیغاتی سنگینی میکند. با همه اینها من به بدنه کارشناسی روابط عمومیایران اعتقاد دارم و فکر میکنم در مقایسه با سایر نقاط دنیا توانمندیهای تخصصی بدنه کارشناسی روابط عمومیما خیلی با کشورهای پیشرفته فاصله ای ندارد و ما میتوانیم با کارشناسی کردن فضای کار، روابط عمومیرا با پیشرفتهای قابل توجهی مواجه کنیم.
*مختصری از خانواده خود برایمان بگویید. آیا آنها هم راه پدر را دنبال کردند یا هر کدام مسیری متفاوت را برگزیدند؟
– من در 29سالگی و در زمانی که سال آخر رشته علوم ارتباطات بودم ازدواج کردم که حاصل آن سه فرزند بود. من از این سعادت برخوردارم که جو خانواده ام علمیو فرهنگی بوده است به نحوی که فرزند بزرگم پزشک متخصص داخلی است، فرزند دوم ام در رشته کامپیوتر تحصیل کرده است و فرزند سوم ام هم پس از اینکه در رشته برق و الکترونیک شاگرد ممتاز شد، به امریکا رفته و هم اکنون در آنجا تحصیل میکند.
*آیا شما در زندگی از آن دست افرادی هستید که تنها نیمه خالی لیوان را میبینید و کمتر به آینده امیدوار هستید؟ این پرسش از آنجایی اهمیت مییابد که مشاهده میشود جوی از ناامیدی فضای عمومیکشور و صاحب نظران آن را دربر گرفته است.
– در کل نگاه مثبتی به زندگی دارم و همواره نه تنها در زندگی که حتی در بحثهای مرتبط با روابط عمومیهم، نگاهم به نیمه پر لیوان است، در نتیجه معتقدم تحصیل یا کسب و کار چندان تفاوتی نمیکند و به نظر من هر دو آنها در یک سطح قرار دارند و مهم این است که فرد علاقه اصلی و بنیادی خود را تشخیص داده و ببیند که از زندگی چه میخواهد. همین طور من معتقدم بشر در حال حرکت به یک زندگی متعالی تر است هر چند اذعان میکنم که مشکلات این حرکت به سمت یک زندگی متعالی تر را نیز به ناچار باید پذیرفت و آن را پرداخت کرد. از سوی دیگر فکر میکنم به شخصه، اگر باز هم به دوران جوانی ام برگردم، روزی چند ساعت مینویسم و ترجمه میکنم زیرا لذت میبرم که در اتاق کارم بنشینم و چند کتاب جلویم باشد و من بنویسم و تنها در این صورت است که فکر میکنم در بهشت زندگی میکنم حتی اگر این موقعیت در اتاق کوچکم در طالقان باشد.
از سوی دیگر ترجمه حس بسیار خوبی به من میدهد و خوشحال میشوم اگر بتوانم یک متن انگلیسی مفید را جامه شیرین فارسی به تنش کرده و آن را به مخاطبان عرضه کنم و این را با هیچ چیز در دنیا عوض نمیکنم.
*به عنوان پرسش پایانی، مهم ترین دغدغه شما در این روزها و ماههای اخیر چه بوده است؟ آیا برای دغدغههای خود، راه رهایی و خروج از وضعیت ناگوارش میبینید؟
– یکی از بزرگ ترین دغدغههای امروز من رفتار بی رحمانه ما با محیط زیست مان است به نحوی که شدت تخریبی که ما به محیط زیست وارد میکنیم بسیار بیشتر از قدرت ترمیم پذیری آن است. به تهران خودمان نگاه کنید: همه روزه 14 میلیون انسان عجول و شتابزده بدون اینکه از مناظر زیبای طبیعت از سایر نقاط لذت ببرند در این شهر عجیب زندگی میکنند. در واقع بشر هر روز کره زمین خسته و فرسوده را خسته تر و فرسوده تر میکند و این روند تا زمانی پیش خواهد رفت که تمامیعوامل حیات از کره زمین رخت بربسته و بشر خود نیز در لیست نابودی قرار گیرد. دغدغه دیگرم حفظ سلامتی شخصی تک تک ایرانیان است. از آنجایی که جامعه ما فاقد معیارهای تغذیه اش تغییر کرده است. ما که خود باید در یک چنین شرایطی، با خودمان مهربان تر باشیم هم به جسم مان بد میکنیم و سلامتی مان را با انواع فشارهای عصبی، تغذیه نامناسب و عدم تحرک کافی از بین میبریم و هر روز بیماریهای قلبی عروقی، سرطان، آلزایمر، پارکینسون و ام اس بیشتر ما را دربر میگیرد. از همین رو بر این باورم که هر فرد شخصاً باید به سلامت جسمیو روانی اش بیش از پیش توجه کرده و مسوولیت آن را به گردن هیچ کس از جمله دولت نیندازد.
نشر نخست این گفت و گو در: روزنامه شرق ، شماره 1082 به تاریخ 18/7/89، صفحه 13 (زندگی).
http://128askari.parsiblog.com
مطالب زیر را حتما بخوانید
-
بزرگداشت روز ملی ارتباطات و روابطعمومی برگزار شد
33 بازدید
-
فراخوان بیست و دومین دوره «جوایز صنعت روابطعمومی ایران»
58 بازدید
-
فرخوان نخستین اجلاس ملی مدیران روابطعمومی
67 بازدید
-
روابطعمومی؛ پاشنه آشیل تعطیلات نوروز
80 بازدید
-
گزارش تصویری نوزدهمین کنفرانس بینالمللی روابطعمومی ایران
164 بازدید
-
نخستین «اجلاس ملی مدیران روابطعمومی» برگزار میشود
81 بازدید
دیدگاهتان را بنویسید