پژمان کریمی: یکی از معدود بازماندگان نسل اول روابط عمومی در ایران است. از سال 51 که فارغ التحصیل شد تا به امروز، همواره اندیشه و عملش به موازات هم در مسیر تعالی حرفه روابط عمومی پیش رفته است و در این کار و با تالیف و ترجمه کتاب هایی متعدد، دغدغه اش نسبت به توسعه کیفی این حرفه را به اهالی خانواده بزرگ روابط عمومی ایران نشان داده است. هنوز هم با وجودی که به سبب یک عمل جراحی سخت، در خارج از تهران و زادگاه پدری اش طالقان زندگی می کند، روزی چند ساعت می خواند و می نویسد و به قول خودش نشستن در اتاق کوچکش را در حالی که چند کتاب روبه رویش قرار دارد و او مشغول تالیف و ترجمه است با هیچ چیز دیگر در زندگی عوض نمی کند. استاد علی میرسعیدقاضی استاد پیشگام در حوزه روابط عمومی در این گفت وگو از گذشته اش می گوید و اینکه چگونه به دنیای روابط عمومی راه پیدا کرد و بر آن شد تا کمبود ادبیات نظری این حوزه را با تالیف و ترجمه کتبی چند به بهترین نحو پر کند. او همچنین در این گفت وگو از دغدغه هایش می گوید؛ دغدغه هایی که از جنسی کاملاً متفاوت با حرفه اصلی اش هستند و به نگرانی های استاد برای آینده فضای زیست انسان ها برمی گردد…
*جناب استاد میرسعید قاضی از دوران کودکی و نوجوانی خود بگویید؛ از روزهایی که به واسطه متولد شدن در یک خانواده فرهنگ دوست و فرهنگی، سرنوشت تان به سمت شغل پدر که معلمی و تدریس و آموزش بود، سوق پیدا کرد.
– زمانی که من در تجریش چشم به جهان گشودم، پدرم معاون مدرسه شاپور سابق بود. او که همزمان معلم هم بود علاقه شدیدی به ادبیات و شعر فارسی داشت، جو خانواده ما را طوری بار آورده بود که فضایی علمی و ادبی در آن حکمفرما بود. چه بسیار شب ها بود که او برایمان شعر می خواند یا کتاب های ادبیات کلاسیک را برایمان مرور می کرد و ما از آن لذت می بردیم و بی آنکه خود بدانیم، سرنوشت آینده مان رقم می خورد. شاید به همین دلیل هم بود که من و سه برادر دیگرم همگی مسیر او را دنبال کرده و علاقه مند به تدریس شدیم به نحوی که هم اکنون یکی از برادرانم استاد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران است، دیگری استاد در رشته پلیمر، دیگری دبیر و من هم که معلم. اما ماجرای من با بقیه برادرانم کمی فرق دارد و معنای معلم برای من دارای مصداق خاصی است. از آنجایی که پدرم مدیری توانا در مدارس بود در هر منطقه ای که مدرسه ای بنا می کردند در ابتدا مسوولیت اداره اش را به او می سپردند به نحوی که پدرم در اولین مدارس مناطق دروس، رستم آباد، شمشک و… مدیر مدرسه بود و ما هم بالطبع با او از این مدرسه به آن مدرسه و از این محله به آن محله می رفتیم. تا اینکه بالاخره دوره دبیرستان فرا رسید و من این دوره را در دبیرستان جامی و کلاس 11 و 12 را در رشته ریاضی و در مدرسه نظام به پایان بردم. در آن زمان خودم مایل بودم نظامی باشم اما آموزه های خانوادگی در من به حدی قوی بود که نتوانستم به قسمت های عملیاتی و نظامی ارتش بروم و در نهایت هم به عنوان معلم جامعه شناسی و روانشناسی اجتماعی، در گروه آموزشی علوم اجتماعی به استخدام ارتش درآمدم. همزمان از آنجایی که از کودکی به کارهای نوشتاری علاقه داشتم و انشاهای خوبی می نوشتم همکاری ام را با ماهنامه ارتش و رادیو ارتش آغاز کرده و نگارش مطالب آموزشی آنها را بر عهده گرفتم. جالب است بدانید در آن زمان خسرو معتضد، جنتی عطایی و سعید نیازکرمانی از همکاران خوب من بودند. در سال 45 و در برخوردی که بین ایران و عراق پیش آمد من مسوول تهیه گزارش های خبری از این رویداد بودم که اتفاقاً گزارش من هم در آن زمان به عنوان گزارش برتر شناخته شد و در مراسمی از من تقدیر شد. در واقع می خواهم بگویم از همان آغاز من در کنار تدریس جامعه شناسی در ارتش، به کار روزنامه نگاری هم علاقه داشتم و آن را به طور جدی دنبال می کردم. از سوی دیگر ما در آن زمان به عنوان فارغ التحصیل دانشکده افسری مدرکی معادل لیسانس داشتیم که من با همین مدرک توانستم در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کرده و در رشته علوم تربیتی پذیرفته شوم. شاید برایتان جالب باشد که در آن زمان سیدمحمد خاتمی و علی اکبر ناطق نوری هم، هم دانشکده ای من بودند.
*چگونه شد که در کنار کار تجربی در حوزه روزنامه نگاری تصمیم گرفتید به طور آکادمیک با مباحث علوم ارتباطات و دنیای آن هم آشنا شوید؟ انگیزه اصلی شما از شرکت در آزمون علوم ارتباطات چه بود؟
– من با اینکه در آن سال ها با چند مجله همکاری می کردم و برای کیهان گزارش می نوشتم دلم می خواست رشته روزنامه نگاری را به صورت علمی و دانشگاهی بیاموزم و به این وسیله به مهارت هایم سامان آکادمیک هم بدهم تا اینکه با دشواری های فراوان توانستم ارتش را متقاعد کنم که این اجازه به من داده شود در آزمون موسسه مطبوعات و روابط عمومی (دانشکده ارتباطات فعلی) شرکت کنم. خلاصه در سال 48 و در دوره دوم این موسسه شرکت کرده و در رشته روزنامه نگاری پذیرفته شدم و ارتش هم پذیرفت که من چهار سال آزاد بوده و تحصیل کنم و بعد از فارغ التحصیل شدن مجدداً به ارتش بازگردم. در سال های تحصیل از آنجایی که من فوق لیسانس داشتم، خودم فکر می کنم برداشت های من خیلی قوی تر از سایر هم دوره ای هایم بود و تکالیف را خیلی بهتر از سایرین انجام می دادم. به هر صورت من در سال 51 و در رشته روزنامه نگاری و ارتباطات اجتماعی لیسانس خود را اخذ کردم و به دنبال آن و با موافقت دانشکده و ارتش به لندن رفتم و دوره کوتاه مدت انستیتو روابط عمومی لندن را گذراندم و پس از آن هم با هزینه شخصی خودم به مرکز روابط عمومی اروپا (crp) در پاریس رفتم و پس از بازدید از آنجا و کسب آموزه هایی به ایران بازگشتم و مجدداً تقاضای کار در دانشکده افسری را مطرح کردم و این بار به عنوان عضو هیات علمی استخدام شده و به نوعی مجدداً به شغل پدری بازگشتم.
*با این حساب بیشتر فعالیت های شما و به ویژه تحصیلات تان در آن سال ها به حوزه روزنامه نگاری برمی گردد نه روابط عمومی. چگونه شد که در زیرمجموعه علوم ارتباطات، تغییر مسیر داده و روابط عمومی را به عنوان تخصص و حرفه اصلی خود برگزیدید؟ همچنین چگونه بود که با وجود علاقه به روابط عمومی، در دانشکده این رشته را نخواندید و سراغ رشته روزنامه نگاری رفتید؟
– در طول زمان دانشجویی من یک تحقیقی در حوزه روابط عمومی انجام دادم با عنوان «پژوهشی پیرامون روابط عمومی ایران» که در آن تحقیق از حدود 30 رئیس روابط عمومی، پاسخ هایی را که در پرسشنامه طراحی کرده بودم تحویل گرفته و پس از اینکه این تحقیق مفصل و حاصل آن در نشریه ای از سوی دانشکده منتشر شد، دکتر نطقی و دکتر معتمدنژاد از من دعوت کردند تا به عنوان مشاور پژوهشی در کنار دانشجویان دانشکده باشم. البته این را هم بگویم که آشنایی و ارتباط من با این دو بزرگوار به دوران دانشجویی ام برمی گشت و شاید علاقه وافر من به ارتباطات و روابط عمومی برای جذب به دانشکده ارتباطات و روابط عمومی در نظر این اساتید چندان بی تاثیر هم نبود. به هر حال من پس از آنکه این دعوت را پذیرفتم به همراه دکتر نطقی به عنوان رئیس گروه، عماد افشار به عنوان معاون گروه و من و حمید مصدق به عنوان عضو گروه، تدریس در این حوزه را آغاز کردیم و از همان زمان بود که زندگی من به دو نیمه تقسیم شد به نحوی که نصف روز را در دانشکده افسری بودم و نصف دیگر روز را در مدرسه عالی روابط عمومی و ارتباطات. از سوی دیگر خودم فکر می کنم در واقع شرکت در کنفرانس انجمن بین المللی روابط عمومی در تهران که من در آن به عنوان خبرنگار شرکت کرده بودم، یکی دیگر از علل علاقه ام به مقوله روابط عمومی بود. همچنین آشنایی من با مهندس علی اکبر دیباج و روابط عمومی شرکت نفت هم علت دیگر علاقه ام به این حوزه بود. اما چه شد که به جای تحصیل در رشته روابط عمومی در گرایش روزنامه نگاری تحصیل کردم؟ در واقع باید گفت یک جبر اداری این امر را به من تحمیل کرد زیرا اگر در رشته روابط عمومی درس می خواندم احتمالاً در یک اداره روابط عمومی در یک شهرستان مشغول به کار می شدم، از همین رو بود که من تصمیم گرفتم در شاخه روزنامه نگاری تحصیل کنم که به این وسیله بتوانم در تهران بمانم. البته این را هم اضافه کنم که در آن زمان دروس دو شاخه روزنامه نگاری و روابط عمومی خیلی از هم جدا نبود و حتی می توان گفت برخلاف امروز که بحث های تحقیقات اجتماعی و مدیریت در روابط عمومی پررنگ است، در آن زمان رویکرد روزنامه نگاری در این رشته غالب بود.
*شما به عنوان یکی از نویسندگان و مترجمان پرکار و فعال در حوزه روابط عمومی به شمار می آیید؛ چگونه شد که در کنار تدریس، دغدغه تالیف و ترجمه کتب تخصصی روابط عمومی را پیدا کرده و فعالانه در این حوزه قدم گذاشتید؟
– من در سال های دور و همزمان با تدریس در رشته روابط عمومی به این نتیجه رسیدم که ادبیات نظری روابط عمومی و تعداد کتاب های موجود در این رشته بسیار محدود است و از آنجایی که به زبان انگلیسی به خوبی آشنایی داشتم، تقویت ادبیات روابط عمومی را جزء برنامه های اصلی خودم گذاشتم. البته این را هم بگویم که در تدوین اولین کتاب در حوزه روابط عمومی که مهندس دیباج رئیس روابط عمومی شرکت نفت آن را نوشته بود با او همکاری کردم و بخشی از آن کتاب را هم ترجمه کردم. همین کتاب هم بود که علاقه مندان در ایران را با دنیای روابط عمومی آشنا کرد. پس از پیروزی انقلاب و با تعطیلی دانشکده ها و با وجود فضای منفی ای که علیه رشته روابط عمومی و ارتباطات وجود داشت، از آنجایی که من بر این باور بودم که این رشته روزی دوباره جایگاه اصلی خود را بازخواهد یافت، به تالیف و ترجمه کتاب های این حوزه مشغول شدم.
کتاب تئوری و عمل در روابط عمومی و ارتباطات اولین کتابی بود که من به رشته تحریر درآوردم. به دنبال آن آنجایی که زبان انگلیسی بچه ها ضعیف بود و من مایل بودم زبان بچه های روابط عمومی تقویت شود، کتاب زبان انگلیسی تخصصی رشته روابط عمومی را با همکاری هوشنگ عباس زاده به رشته تحریر درآورم. پس از آن به کتابی پایه ای برخوردم با نام درسنامه روابط عمومی که در امریکا تالیف شده بود و از آنجایی که پی بردم این کتاب مسائل عملی و کاربردی روابط عمومی را مطرح می کند آن را با همکاری احمد خاموش ترجمه و روانه بازار کتاب کردم. در ادامه مسیر فکر کردم زمان آن است که یک دیکشنری کامل فرهنگ انگلیسی به فارسی در حوزه روابط عمومی مورد نیاز است. این گونه شد که شش سال تمام روی این کتاب وقت گذاشتم و آن را ترجمه کردم اما آن طور که فکر می کردم این کتاب مورد استقبال قرار نگرفت، که فکر می کنم زبان ضعیف بچه ها و سنگینی این کتاب از دلایل عمده این عدم استقبال بود. فکر می کنم بعدها که زبان دانشجویان قوی شود ظرفیت استفاده از این کتاب هم در همان زمان پیدا خواهد شد.
*حمایت و پشتیبانی از انتشار نشریات و انجمن های تخصصی حوزه روابط عمومی هم همواره در برنامه های شما جای داشته است. با چه نیت و انگیزه ای از انتشار نشریات تخصصی حوزه روابط عمومی حمایت می کردید؟
– در کنار تالیف و ترجمه کتب مختلف، علاقه زیادی به راه اندازی نشریات تخصصی حوزه روابط عمومی داشتم، از همین رو از انتشار نشریات هنر هشتم، تحقیقات روابط عمومی و کارشناس روابط عمومی حمایت کرده و در ابتدای کار آنها را تشویق به راهی که آغاز کرده بودند، کردم. همچنین پس از راه اندازی انجمن روابط عمومی ایران، انجمن متخصصان روابط عمومی و همایش روابط عمومی الکترونیک از این امر به شدت استقبال کردم و تمام تلاشم را برای ارتباط این انجمن ها با مجامع جهانی روابط عمومی مبذول داشتم زیرا همواره بر این اعتقاد بودم که رشته ای می تواند موفق شود که هم کتاب های تخصصی حوزه اش پرتعداد باشد و هم نشریات تخصصی حوزه اش فعال و پویا.
*چگونه شد که با این همه علاقه به تدریس و تربیت کارشناسان روابط عمومی به یکباره تدریس را کنار گذاشته و از تهران خارج شدید؟
– پس از پیروزی انقلاب و به دنبال بازنشستگی از دانشکده افسری، در دانشگاه های تهران و علامه طباطبایی و مرکز آموزشی مدیریت دولتی تدریس کردم و با کمک برخی از دوستان رشته روابط عمومی و ارتباطات را هم در دانشگاه آزاد بنیانگذاری کردیم تا اینکه در سال 85 و به سبب مشکل طبی ای که برایم پیش آمد و نهایتاً به عمل قلب منتهی شد، بنا به توصیه پزشکان تهران را ترک گفته و به زادگاه پدری ام در طالقان بازگشتم و از آن موقع تا به حال نیز روزگارم را با ترجمه و تالیف کتب مختلف می گذرانم زیرا اساساً نمی توانم آرام باشم و اگر روزی را بی نوشته و ترجمه به شب برم، آن روز من شب نخواهد شد.
* گویا در حوزه هایی به غیر از روابط عمومی هم به تالیف و ترجمه مشغول بوده و هستید؛ در این باره برایمان بگویید.
– بله، من چهار کتاب تاکنون درباره سازمان ملل نوشته ام که یکی از آنها کتاب زندگینامه دبیران کل سازمان ملل است که یک کتاب اطلاع رسانی و از لحاظ درسی مهم است. در واقع من می خواستم با نگارش این کتاب یک الگو و سرمشقی را برای دوستان روابط عمومی ارائه دهم که اگر می خواهند کتابی را منتشر کنند و در حوزه انتشارات روابط عمومی فعالیت کنند، باید اینچنین کار کنند، در واقع همان طور که در این کتاب هم اشاره کرده ام، روابط عمومی ها باید هم عملکرد های موفق را بیان کنند، هم معایب را، و این گونه نباشد که موفقیت ها غلو شده و معایب در پس پرده قرار گیرد.
*روابط عمومی در ایران با اینکه سال ها از حضور و تدریس واحدهایش به عنوان یک رشته دانشگاهی می گذرد، همچنان با مسائل و مشکلات متعددی روبه رو است تا حدی که بسیاری از صاحب نظران بر این باورند که روابط عمومی در ایران به بن بست رسیده است. علت مسائل و مشکلات متعدد روابط عمومی در ایران و عدم دستیابی این حرفه به جایگاه اصلی و واقعی اش را در چه عواملی می دانید؟ آیا راه برون رفتی برای این مشکلات در نظر دارید؟
– بخشی از مشکلات روابط عمومی در ایران استراتژیک است و بخشی تاکتیکی. حقیقت این است که در ایران امروزه به دلیل مشکلات و مسائلی که ناشی از مسائل سیاسی و بین المللی است الزاماتی به روابط عمومی ها تحمیل می شود که جهت روابط عمومی را تغییر می دهد و منجر به آن می شود که مسیر اولیه و اصیل روابط عمومی که همان فعالیت های ارتباطی است با تغییر جهت همراه شود. حقیقت این است که روابط عمومی ما در چارچوب واقعیات سیاسی ایران شکل می گیرد و چارچوب های کاری اش مشخص می شود. می دانید که ایران در خاورمیانه قرار دارد و خاورمیانه یکی از بحرانی ترین نقاط جهان است. اگر قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل را بررسی کنیم به این نتیجه می رسیم که 80 درصدش راجع به خاورمیانه است و این نشان می دهد خاورمیانه تا چه حد منطقه تنش زایی است. از سوی دیگر اگر جلسات مجمع عمومی سازمان ملل را هم بررسی کنیم به این نتیجه می رسیم که بیش از 85 مورد آن درباره مسائل خاورمیانه بوده است.
ایران هم در این بین به عنوان عنصری در خاورمیانه مشکلات خاص خود را دارد. این مشکلات در شیوه های اداره مملکت تاثیرات خودش را می گذارد و ضرورتاً یک الزامات و محدودیت هایی را درباره نحوه اداره مملکت به ما تحمیل می کند. نتیجه این می شود که مدیریت های کلان ما از یک طرف و روابط عمومی های ما از طرف دیگر آن آزادی و رهایی از قید و بند ها را در اختیار نداشته و مجبور باشند با محدودیت هایی کارشان را پیش ببرند.
مشکل دوم استراتژیک، سلیقه های مدیران کلان مملکت است یعنی این مدیران از آنجایی که دیدگاه های خاص خود را درباره مدیریت کشور دارند خود به خود الزاماتی را به روابط عمومی ها تحمیل می کنند که برای آنها بسیار دردسر ساز و مشکل آفرین است. اما در کنار این دو عامل و شاید مهم تر از آنها، روابط عمومی های ما با یکسری مشکل تاکتیکی هم روبه رو هستند.
امروزه می بینیم که بخش زیادی از مدیران واحدهای روابط عمومی با معیار های خاصی گزینش می شوند و چارچوب های فعالیتی آنها تعریف می شود و عملاً وضعیت به گونه ای است که امروزه بسیاری از مدیران روابط عمومی ما تخصصی به غیر از روابط عمومی دارند و فکر می کنم اگر ما هم اکنون 100 مدیر روابط عمومی را به طور میانگین انتخاب کنیم پنج درصد آنها هم در رشته روابط عمومی تحصیل نکرده باشند. از همین روست که به نظر من ما هم اکنون در مقطعی هستیم که نیاز به یک آسیب شناسی در حوزه روابط عمومی بسیار ضروری به نظر می رسد زیرا امروز ما شاهد آن هستیم که روابط عمومی از وظایف اصلی اش که همانا پژوهش و تحقیق است فاصله گرفته و بیشتر جنبه های تبلیغاتی را دنبال می کند تا حدی که می توان گفت کفه ترازو به جای تکیه بر پژوهش های مدیریتی و تحقیقات اجتماعی به سمت جنبه های تبلیغاتی سنگینی می کند. با همه اینها من به بدنه کارشناسی روابط عمومی ایران اعتقاد دارم و فکر می کنم در مقایسه با سایر نقاط دنیا توانمندی های تخصصی بدنه کارشناسی روابط عمومی ما خیلی با کشورهای پیشرفته فاصله ای ندارد و ما می توانیم با کارشناسی کردن فضای کار، روابط عمومی را با پیشرفت های قابل توجهی مواجه کنیم.
*مختصری از خانواده خود برایمان بگویید. آیا آنها هم راه پدر را دنبال کردند یا هر کدام مسیری متفاوت را برگزیدند؟
– من در 29سالگی و در زمانی که سال آخر رشته علوم ارتباطات بودم ازدواج کردم که حاصل آن سه فرزند بود. من از این سعادت برخوردارم که جو خانواده ام علمی و فرهنگی بوده است به نحوی که فرزند بزرگم پزشک متخصص داخلی است، فرزند دوم ام در رشته کامپیوتر تحصیل کرده است و فرزند سوم ام هم پس از اینکه در رشته برق و الکترونیک شاگرد ممتاز شد، به امریکا رفته و هم اکنون در آنجا تحصیل می کند.
*آیا شما در زندگی از آن دست افرادی هستید که تنها نیمه خالی لیوان را می بینید و کمتر به آینده امیدوار هستید؟ این پرسش از آنجایی اهمیت می یابد که مشاهده می شود جوی از ناامیدی فضای عمومی کشور و صاحب نظران آن را دربر گرفته است.
– در کل نگاه مثبتی به زندگی دارم و همواره نه تنها در زندگی که حتی در بحث های مرتبط با روابط عمومی هم، نگاهم به نیمه پر لیوان است، در نتیجه معتقدم تحصیل یا کسب و کار چندان تفاوتی نمی کند و به نظر من هر دو آنها در یک سطح قرار دارند و مهم این است که فرد علاقه اصلی و بنیادی خود را تشخیص داده و ببیند که از زندگی چه می خواهد. همین طور من معتقدم بشر در حال حرکت به یک زندگی متعالی تر است هر چند اذعان می کنم که مشکلات این حرکت به سمت یک زندگی متعالی تر را نیز به ناچار باید پذیرفت و آن را پرداخت کرد. از سوی دیگر فکر می کنم به شخصه، اگر باز هم به دوران جوانی ام برگردم، روزی چند ساعت می نویسم و ترجمه می کنم زیرا لذت می برم که در اتاق کارم بنشینم و چند کتاب جلویم باشد و من بنویسم و تنها در این صورت است که فکر می کنم در بهشت زندگی می کنم حتی اگر این موقعیت در اتاق کوچکم در طالقان باشد.
از سوی دیگر ترجمه حس بسیار خوبی به من می دهد و خوشحال می شوم اگر بتوانم یک متن انگلیسی مفید را جامه شیرین فارسی به تنش کرده و آن را به مخاطبان عرضه کنم و این را با هیچ چیز در دنیا عوض نمی کنم.
*به عنوان پرسش پایانی، مهم ترین دغدغه شما در این روزها و ماه های اخیر چه بوده است؟ آیا برای دغدغه های خود، راه رهایی و خروج از وضعیت ناگوارش می بینید؟
– یکی از بزرگ ترین دغدغه های امروز من رفتار بی رحمانه ما با محیط زیست مان است به نحوی که شدت تخریبی که ما به محیط زیست وارد می کنیم بسیار بیشتر از قدرت ترمیم پذیری آن است. به تهران خودمان نگاه کنید: همه روزه 14 میلیون انسان عجول و شتابزده بدون اینکه از مناظر زیبای طبیعت از سایر نقاط لذت ببرند در این شهر عجیب زندگی می کنند. در واقع بشر هر روز کره زمین خسته و فرسوده را خسته تر و فرسوده تر می کند و این روند تا زمانی پیش خواهد رفت که تمامی عوامل حیات از کره زمین رخت بربسته و بشر خود نیز در لیست نابودی قرار گیرد. دغدغه دیگرم حفظ سلامتی شخصی تک تک ایرانیان است. از آنجایی که جامعه ما فاقد معیارهای تغذیه اش تغییر کرده است. ما که خود باید در یک چنین شرایطی، با خودمان مهربان تر باشیم هم به جسم مان بد می کنیم و سلامتی مان را با انواع فشارهای عصبی، تغذیه نامناسب و عدم تحرک کافی از بین می بریم و هر روز بیماری های قلبی عروقی، سرطان، آلزایمر، پارکینسون و ام اس بیشتر ما را دربر می گیرد. از همین رو بر این باورم که هر فرد شخصاً باید به سلامت جسمی و روانی اش بیش از پیش توجه کرده و مسوولیت آن را به گردن هیچ کس از جمله دولت نیندازد.
نشر نخست این گفت و گو در: روزنامه شرق ، شماره 1082 به تاریخ 18/7/89، صفحه 13 (زندگی).
http://128askari.parsiblog.com