آنچه در پی می آید يكي از نامههاي دکتر حمید نطقی است كه كمي قبل از مرگ برای خواهرش “عزیز” نگاشته شده و از طرف خانوادهاش در اختيار موسسه کارگزار روابط عمومی قرار گرفته با هم ميخوانيم:
عزيز جان عزيزم،
كارت پرمطلب و زيبايت رسيد و دلم مالامال از نشاط شد و به انبساطي كه نيازمند آن بودم نائل گرديدم. براي لحظاتي چند خود را آزاد از بند بيماري پنداشتم و سخت خرسند شدم.
شهدا…، كه در اين كنج تجرد و گوشه عزلت در حق من كسي از چيزي فروگذار و خودداري نميكند و پيش از همه آيتن (همسرش) در تلاش است و جانفشاني ميكند. اعضاي خانواده نيز تسليبخش دل و جانند.
دانشكده ادينبورگ سالها وسائل اقامت مرا در اين جا كه مسئلهاي دشوار است هموار ساخته است و در مورد حكيم و بيمارستان و دارو و درمان هم هيچ نقصي نيست و نوشتههايم را قدر ميدانند حتي در نخجوان درجه پروفسوري، در آذربايجان (باكو) درجات پروفسوري و نيز دكتراي افتخاري و عضويت در مجمع نويسندگان و سفرا دادند.
در آنكارا هم به عضويت مادامالعمر مؤسسه عالي فرهنگ و تاريخ و زبان كه در حكم آكادمي آنهاست مفتخرم داشتند… و لكن به قول شهريار: اين حرفها براي تو مادر نميشود!…